زبانحال حضرت زینب سلام الله علیها با برادر در کوفه
من که جز با تو هوای سفرم هیچ نبود سـفـرم بود، ولی هـمـسـفـرم هیچ نبود رفت سامان من از بیسر و سامان شدنت با سرت جز قـدم در به درم هیچ نبود نکـنـد فکـر کـنی خـستـهام از راه امّـا کاش در کوفه مسیرِ گـذرم هیچ نبود! شهر تعطیل و همه منتظرِ خـواهر تو سـر دروازه رسیدن نظـرم هـیچ نـبود زینب و رد شدن از بین شلوغی؟اینجا؟ اصـلا انگـار زمـانـی پـدرم هیچ نبود سـرِ در نـیـزۀ عـبـاس شـده درد سـرم به زبانِ همه غـیر از خـبرم هیچ نبود راه باز است ولی، باز شده هر چشمی راه تا راه به جـایـی بـبـرم هـیچ نـبود جگـر شـیـر خـدا، داده خـداوند به من با تمـاشای تو دیگر، جگـرم هیچ نبود یا که ماه روی تو نیمه هلالی شده ست یا که نه، سوی دوتا چشم ترم هیچ نبود لطف کن از سرِ نی، با دل این دخترکت جز صدای "ابتا" دور و برم هیچ نبود نان و خرما صدقه میدهد این کوفه به ما غیرِ دلشوره روی بال و پرم هیچ نبود |